چشمانم در نگاهش ساعتها خیره ماند
حرفی برای هم نداشتیم
زیرا قلبهایمان در حال نجوا بودند
نمیخواستیم خلوتشان را بر هم زنیم
سکوت را ترجیح دادیم
تا قلبهایمان درد و دل کنند
چشمهایش عمق عشق را فریاد میزد...
اما هیچ گاه عشق مقدسمان را با هوسی زودگذر آلوده نکردم.
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
تو میروی و آینه پر میشود از بیکسی
از من سفر میکنی و به مرگ قصه میرسی
ببین که آب میشود قطره به قطره قلب من
مرگ من و قصه ماست فاجعه جدا شدن
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید
تو جامدان پر میکنی ، من خالی از جان میشوم
یه لحظه در چشمم ببین ، ببین چه ویران میشوم
بعد از تو با من چه کنم ، با من بی پناه من
کجای شب پنهان شوم ، کجای این عاشق شکن
تو میروی و جان من گور ترنم میشود
خورشیدکی که داشتم در شب من گم میشود
چیزی نگو به آینه ، با رازقی حرفی نزن
برای بار آخرین تنها نگاهی کن به من
گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید
گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید