آسمون روی خونه ام آبی نیست
شعله چراغ من آبی نیست
دیگه رنگ عاشقی تو نقاشی آبی نیست
توی جوی کوچمون آب زلال آبی نیست
مامی خوایم آبی باشیم
ما می خوایم عاشق باشیم
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
ای سزاوار محبت ای تو خوب بینهایت
همه ذرات وجودم به وجودت کرده عادت
به خدا دوست داشتن تو هم یه عشقه هم عبادت
تو سزاواری که باشی همدم روزها و شبهام
تا که عشقتو ببینی توی جونم و تو رگهام
بشنوی دوستت دارم رو حتی از هرم نفسهام
با نوازشهای دستت سوختن از تب رو شناختم
تب عشقی آتشین که من به اون قلبمو باختم
قاصد بودن من بود موج خوشحالی چشمات
وقتی که عشقو میدیدم توی قطره های اشکات
هر که از عشق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق سفری به کعبه کرده
ای که برده ای مرا تا مرز یک عشق خدایی
بیا پاره تنم باش تو که پاک و بی ریایی
اوج فریاد دلم شد عاشقانه دل سپردن
در وجود تو شکفتن با تو بودن یا که مردن
هر که از عشق گریه کرده شادی رو تجربه کرده
با شبی در حرم عشق سفری به کعبه کرده
غصم از این نیست که تو رو اون روز اسیر ندیدمت
فقط دارم دغ میکنم چون تو رو سیر ندیدمت